۳۱
مرداد



وقتی این تصاویر را می بینم از انسان بودن خود شرمسار می شوم
خجالت می کشم که نوع بشر با همنوع خود اینگونه رفتار می کند
شرمنده می شوم وقتی کودکان را با چشمانی اشکبار می بینم
چشمانی چون ابر بهار
برای این کودکان برای ،شبهای آوارگی اشان
برای گرسنگی اشان، برای بی کس اشان
خدایا دیگرتوان تحملم نیست
مرا از قطار زندگی پیاده کنید
ایستگاه آخر را نشانم دهید
اینجا انسانیت مرده است،معرفت مرده است
اینجا محبت نیست ،مهر و وفا نیست
نگه دارید!!
خسته ام
خسته